شب جمعه بود با شوهرم رفتیم دریاچه چیتگر(تهران) که براش تولد بگیرم و چند تا از دوستامم دعوت کردم،شب واقعا خوبی شد و خیلی بهمون خوش گذشت. اونشب واقعا به خودم رسیده بودم و حسابی برا آقایی خوشگل کرده بودم.🥰❤️‍🔥 دوست شوهرم رضا مجرد بود و شوهرم خیلی بهش اعتماد داشت از اول تا آخر نگاش بمن بود و خیلی معذب بودم!مراسم که تموم شد هر چی ماشینو استارت زدیم روشن نشد و شوهرم گفت آقا رضا اگه زحمتی نیست شما خانومم و شایان(پسرم)رو ببرید خونه تا ماشین درست بشه خیلی دیر میشه.! تا میخواستم بگم نه منم همینجا هستم که دیدم رضا ماشینشو روشن کرده و گفت: ستاره خانوم بفرمایید...چند دقیقه ای که توو مسیر بودیم یه مرتبه رضا نگه داشت و اومد در عقب و باز کرد و گفت خب حالا...😱❤️‍🔥👇 https://eitaa.com/joinchat/3279356058Cfda33c0c35 ❌شاید برای شمام اتفاق بیوفتد😭💔