6.14M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
♦️کاروان داشت می‌رسید از راه دل زینب در التهاب افتاد تا کـه چشمِ ستاره هاي‌ کبود بـه سرِ قبرِ آفتاب افتاد ♦️کاروانی کـه از هزاران دشت از سرِ شوق با سر آمده بود بـه مرورِ غمِ خودش کـه رسید کم کم از مرکبِ شتاب افتاد ♦️دختری سمت علقمه می رفت مادری سمت قبرِ کوچکِ خود خواهری بر سرِ مزارِ خودش دل بـه دریا زد و بـه آب افتاد ♦️گفت: اگر چه کـه بی پر آمده اسـت بی پر و بی برادر آمده اسـت چشم واکن کـه خواهر آمده اسـت کـه پس از تو در اضطراب افتاد ♦️زینبی کـه اسیرِ مویت بود بینِ خون، گرمِ جستجویت بود دربه در شد ؛ درست ان وقتی کـه بـه مویِ تو پیچ و تاب افتاد ♦️بعدِ تو خیمه در حصار آمد از زمین و زمان سوار آمد بـه حرم امرِ بر فرار آمد همه ی ی خیمه در عذاب افتاد ♦️پای تاراج بـه خیمه ها وا شد دست هایي پلید پیدا شد سرِ یک گوشواره دعوا شد سنگ بر شیشه ی گلاب افتاد ♦️تشنگی هاي‌ تو کویرم کرد غمِ دوریِ تو اسیرم کرد ماجراهای شام پیرم کرد راه در مجلسِ شراب افتاد ♦️خیزران را کـه غرق خون دیدم از غرورِ رقیه ترسیدم لرزه بر جانِ بچه هاي‌ تو و بر لبت بوسه بی حساب افتاد ♦️در اسیری امیر بودن را از نگاه تو خوانده ام یعنی می‌شود با همین نگاه از عرش مثل یک سجده مستجاب افتاد @Radmanminer