6.06M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
به جز خون جگر در ساغر خود مِی نمی‌خواهم اگر خضرم دهد آب بقا از وی نمی‌خواهم بریز این باده را در ساغرم آهسته آهسته بنوشان قطره قطره جام پی‌در پی نمی‌خواهم سر خورشید را بر نیزه دیدم ختم قرآن کرد مزن بر قرص دف دیگر نوای نی نمی‌خواهم دلم در خیمه‌اش از آتش مرداد می‌سوزد به جز شلاق مرگ از زمهریر دی نمی‌خواهم ز چشمم خواستم گه اشک ریزد گاه خون اما نمی‌داند که کِی می‌خواهم این را کِی نمی‌خواهم بهشتِ او مرا کافیست دنیا خوب می‌داند که من یک دانه گندم هم ز ملک ری نمی‌خواهم @Radmanminer