به جز خون جگر در ساغر خود مِی نمیخواهم
اگر خضرم دهد آب بقا از وی نمیخواهم
بریز این باده را در ساغرم آهسته آهسته
بنوشان قطره قطره جام پیدر پی نمیخواهم
سر خورشید را بر نیزه دیدم ختم قرآن کرد
مزن بر قرص دف دیگر نوای نی نمیخواهم
دلم در خیمهاش از آتش مرداد میسوزد
به جز شلاق مرگ از زمهریر دی نمیخواهم
ز چشمم خواستم گه اشک ریزد گاه خون اما
نمیداند که کِی میخواهم این را کِی نمیخواهم
بهشتِ او مرا کافیست دنیا خوب میداند
که من یک دانه گندم هم ز ملک ری نمیخواهم
#شب_زیارتی_ارباب
@Radmanminer