*•••••┅═✧🦋❁﷽❁🦋✧═┅•••••*
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
#قسمت_صد_و_چهلم 🦋
(اول مرداد ۱۳۶۶ ش)
نور چشمان عزیز ، سلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
امید است در پناه حضرت حق ، جلّ و علا، همگی شما و فرزندان از هر گونه آفت مصون و محفوظ باشید.
همین الساعه که مشغول نوشتن نامه هستم، از مسجد پیغمبر و قبرستان بقیع مراجعت نموده ایم و همگی را در زیارت شریک نموده ایم، مخصوصا فرزندانم.
پیغام محمدعلی را هم بالاخص
رسانده ام.
دو ساعت و چهل و پنج دقیقه پرواز نمودیم و به جدّه رسیدیم.
وضع تلفن در اینجا که مدینه است،
بی اندازه ناجور است. پس از هشت تا نه ساعت ایستادن در صف ، می توان با ایران تماس گرفت ؛
آن هم کد اول، کدوم دوم که شهرستان باشد ، مقدور نیست.
ما هم نمی توانیم گرما را تحمل کنیم.
عصری هم برنامه حرم داریم و سالم هم هستیم ، خداوند شما را حفظ کند.
چهار روز دیگر به طرف مکه معظّمه حرکت خواهیم کرد.
به همگی سلام و دعا برسانید.✋
*•••••┅═✧🦋❁🌼❁🦋✧═┅•••••*