انجمن راویان شهرستان بهشهر
🦋 و بالاخره پدر به این وصلت رضا داد. در این ۵ سال با آمدن هیچ خواستگاری موافقت نکرده بود و همه‌ی فامیل در جریان علاقه آن دو به همدیگر قرار داشتند. 🦋 عقد ساده‌ی آنها سیزدهم تیر سال ۱۳۹۲ انجام شد. سه شرط گذاشته بود. اول《جوری کنار هم زندگی کنیم که هر دو به خدا نزدیکتر بشیم.!》 دوم《بعد از عقد به کهف الشهدا بروند》 سوم《اولین نماز رو تو خونه‌ی خودمون به صورت جماعت با هم بخونیم.》 🦋بعد از عقد همانطور که ریحانه خواسته بود به کهف الشهدا رفتند رفت جلوی یکی از قبور شهدای ا 《که بعدها مشخص شد هویت این شهید هست》 از خواست دستش را روی قبر این بگذارد بعد هم خودش دستش را روی دست او گذاشت و گفت: 《 قسم بخور که هیچ وقت من رو تنها نگذاری و تا آخرین روز کنارم می‌مونی. گفت:تو هم قسم بخور! و گفت: اگر خدا بهم این فرصت رو بده تا روزی که زنده‌ام کنارت میمونم.》 🦋چند سال پیش فکر می‌کرد یکی از دلایل جواب منفی پدرش ، محاسن بلند هست ، به همین خاطر ازش خواست تا کمی اونها رو کوتاه کنه. 🦋 هم به شوخی گفت:من نذر کردم تا به شما نرسیدم ریشام رو نزنم. چند روز بعد از مراسم عقدشون گفت: حالا که بهم رسیدیم نمی‌خوای ریشات رو کوتاه کنی؟؟ 🦋امیر گفت:این رو گفتم تا دلت رو به دست بیارم ولی دلیلش چیز دیگه‌ایه!!! ادامه داد: حقیقت اینه که این ریش بلند باعث میشه تا کمتر گناه کنم. مثلا وقتی خانمی از جلوم رد میشه من به حرمت این ریش بهش نگاه نمی‌کنم این ریش بلند بهم کمک میکنه آدم بهتری باشم. @Revayate_ravi