❣شـهیــدمـحمــدحـسیــنحــدادیــان❣
❣شـهیــدے ڪه دراویــش گـنـابـادے او را در قـلــب تـهــران اربـاربـا ڪردن❣
🎬 قسمت: 3⃣2⃣
#بـهروایــتمــادرشـهیــد
🥀🌹بحث دراویش گنابادی همچنان داغ بود.خبرها از طریق محمدحسین به ما میرسید.فضای مجازی هم که پر شدهبود ، از این حرفها .اوایل بهمن در فضای مجازی خبری منتشر شد که نهادهای اطلاعاتی قصد دارن نورعلی تابنده را بازداشت کنند.از محمدحسین سراغ گرفتم.گفت: خود دراویش شایعه دُرُست کردن.محمدحسین میگفت: از بجنورد و هشتگرد،اتوبوساتوبوس آدم آوردن.میگفت: تعداد زیادی در خانهای اطراف خیابان پاسداران هیات میگیرن.وقتی میخواهند آقای نورعلی تابنده رو از خیابون رد کنن.کل خیابون رو میبندند.بعضی از خانمها آیفون خونش رو برای تبرک میبوسند.تُفَش را میانداخت کف دست خانمها ببرن برای شفای مریضهاشون.تو نماز برمیگرده و به چپوراستش نگاه میکنه.
🥀🌹نصفشب میومد خسته و کوفته ، سر جمع در شبانه روز دو ، سه ساعت میخوابید.صبح که بیدار میشد انگار لایهای از آتیش روی چشمش شعله میکشید.دلم کباب میشد.میگفت: دراویش سروته گلستان هفتم رو بستن.محمدحسین اطلاعاتش رو درگوشی بهم میگفت.صندلیهای یه اتوبوس رو باز کردهبودن.آدمهایی که از شهرستان اومدهبودن ، داخل اون میخوابیدن.میگفت: لیدرهاشون عقب یه وَن سبزرنگ جمع میشن و اونجا اتاق فکرشون هست.
سطل آشغال گذاشتهبودن وسط کوچه ، عملا ایست بازرسی زدهبودن.از ماشینهای عبوری سوال میکردن ساکن این کوچه هستن یا نه!اطراف پاسداران با موتور و ماشین گشت میزدن.اگه کسی با ظاهر مذهبی به تورشون میخورد ، دورهاش میکردن.
🥀🌹فقط سهتا تاکسی وَن کارهای خدماتیشون رو انجام میدن.کندهی درخت میاره که شبها وسط کوچه براشون آتیش روشن کنن.امروز یه اکیپ مامور اومدن که دیگه جمع کنید ، برید.به درگیری کشید.دراویش حمله کردن و پنجتا از موتورهای مامورها رو گرفتن.از داخل گوشی نشون داد چطور موتورها رو دربوداغون میکنن.زنی با زنجیر میزد روی موتورها.ماموران اسکلت مثل جیگر زلیخای موتورهاشون رو جمع کردن.دراویش پشتسرشون با طعنه میگفتن: چخهچخه....
@Revayate_ravi