💜شهید عزیز💜
🖇فرمانده رزمنده 🖇
قسمت2⃣ 🌈 #بهروایتمادرشهید
از همان بچگی موقع نماز که می شد، اول وقت می ایستاد کنار پدرم. عبای بابابزرگ را روی دوشش می گذاشت، سجاده ای مثل سجاده بابابزرگ پهن می کرد و بلند بلند نماز می خواند.
خواندن نماز اول وقت را تا آخر عمرش ترک نکرد.
دستش هرجا بند بود، نماز بر همه مسائلش ترجیح داشت. این را در وصیت نامه اش هم به بچه هایش تذکر داده بود.
□■□
یک چوب گرفته بود و با میخ برایش دسته گذاشته بود وشده بود اسلحه اسباب بازی اش. با مرتضی ومجتبی داخل خانه تفنگ بازی می کردند.فانسقه دایی شهیدش را هم می بست روی پیراهنش و می گفت:《اگر بزرک شوم، دماری از این صدامیان در بیارم که دیگر نگذارم دایی جان شهید بشود.》
□■□
راهنمایی که رفت، یاد دادن احادیث کوچک نهج البلاغه به او را شروع کردم.
برای یاد دادن حدیث، بین محمود وبرادرانش مسابقه می گذاشتم . و توضیح میدادم منظور از این حدیث چیست . در کنار آن مشاعره هم می کردیم کتاب های داستان می خواندیم.
□■□
راهنمایی را که تمام کرد، اصرار داشت برود سپاهی بشود.معتقد بود زیر حکم سپاهی ها را امام زمان(عج)امضا می زند. علاقه واعتقادش به کنار،می خواست برود آنجا که حقوق بگیرد و از مخارج ما کم کند.نگذاشتم برود.به هر طریقی بود راضی اش کردم درسش را ادامه دهد.خودم با کمک پدرش را هر زحمتی بود خرج تحصیل بچه ها را جور می کردیم.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi