شب ڪه دیر مے اومد خونه؛
در نمے زد،
از روی دیوار مے پرید تو حیاط
و تا اذان صبح صبر مے ڪرد.
بعد به شیشه مے زد و
همه را برای نماز صبح بیدار مےڪرد.
بعد از شهادتـش
مادرم هر شب با صدای برخورد باد به شیشه
مے گفت: ابراهیم اومد..
#شهید_ابراهیم_هادی
#خاطرات_شهدا
#روایت_عشق
@Revayateeshg
╰─┅─🍃🌼🍃─┅─╯