مردن كه گريه ندارد  بعد از ظهر بود . گردان آماده مي شد كه شب عمليات كند.فرمانده گردان با معاونش شوخي داشت، مي گفت:خوب ديشب نگذاشتي ما بخوابيم، پسر مردن كه ديگر اين همه گريه و زاري ندارد. به خودم گفته بودي تا حالا صد دفعه كارت را درست كرده بودم. چيزي كه اينجا فراوان است مرگ. بعد دستش را زد پشتش و گفت:بيا بيا برويم ببينم چه كار مي توانم برايت بكن. ♡اللـ℘ـم‌؏ـجل‌‌لولیڪ‌الفـࢪج♡ @Reyhaneh_Zahra_80