دکتر باقی سطحی از پوست را برای ترمیم و پیوند به قسمت‌های آسیب‌دیده برداشته بود، زخم‌ها و درد خیلی زیاد بود، دکترها می‌گفتند: تحمل‌ آقا زیادتر است اصلاً مسکّنها به حساب نمی‌آیند. امام مدام از اطرافیان میپرسیدند : آقاسیدعلی چطورند؟ پیامشان ساعت ۲بعدازظهر پخش ‌شد، دکتر میلانی‌نیا رادیو را گذاشت بیخ گوش آقا روح تازه‌ای انگار در وجودش دمید.. اما هنوز قضیه‌ی ۷۲ تن را نمیدانست از تلویزیون آمدند و ساعتی معطل شدند تا آقا به هوش آمد (فیلم👇) روزهای بعد گفتند: من باید از وضع کشور اطلاع پیدا کنم شما رادیو تلویزیون را از من گرفته‌اید! دکترها بهانه می‌آوردند که امواج رادیویی دستگاه‌های درمانی را بهم میریزد تا آقا متوجه شهادت دوستش نشود چون شک کرده بود و مرتب میپرسید: چرا همه می‌آیند اما بهشتی نمی‌آید؟ نمیدانستند چطور بگویند آقا حاج احمد، رجایی، باهنر و هاشمی آمدند اما نتوانستند بگویند گفتند یکی‌ دو نفر شهید شده‌اند و دکتر بهشتی پایش کمی مجروح شده، وقتی رفتند آقا دکتر میلانی‌نیا را سوال پیچ کرد و پرسید شما از حالشان خبر داری؟ دکتر: بله آقا: مراقبت جدی از حالشان میشود؟ آنجا هم سر میزنید؟ دكتر میلانی‌نیا با بغض از اتاق زد بیرون دوباره آمد نشست و یکی یکی اسم همه‌ی شهدای حزب را گفت.. آقایان ... دکتر بهشتی ... ✍️ سماارجمند🇮🇷 🆘 @Roshangari_ir