غروب برلین است و جمعیتی با شوق به سمت هتل می روند.
بحث های مختلفی در بین افراد انجام می شود
یکی از تنگ شدن دلش برای ایران می گوید
یکی اشتباهی پرچم تجزیه طلبان را قاطی پرچم سلطنت طلبان گذاشته
یکی می گوید کاش ساندویچ فلافل آبادانی میدادند
یکی یکی به هتل می رسند...
یکی خودش را روی تخت هتل ولو می کند و بلند می گوید کار نظام تمام است؟
دیگری آهی میکشد و می گوید کاش با این تجمع ها تمام می شد
هم اتاقی اش وسط حرفش میپرد و می گوید حال خوبمان را بهم نزن بگذار چندروزی خوش باشیم
گور بابای همه اصلا
دیگری در حال صحبت با صاحب کار اروپایی اش است که به زور از او مرخصی گرفته و در حال چک و چانه زدن است
اتاق بغلی اصلا انگار نه انگار یک ساعت پیش جلوی دوربین ها علیه نظام گلویشان را پاره کردند و شعار میداند
صدای بزن برقصشان بلند شده است
یکی دارد تصویری با پدرش صحبت می کند و خیالش را راحت می کند که ماسک زده و فردا بر میگردد.
یکی تلویزیون را روشن می کند و می زند شبکه فارسی زبان، مجری می گوید خروش مردم در برلین پایه های نظام را لرزاند، همه ناخودآگاه پوزخندی میزنند.
یکی می گوید ولی زندگی را اینها میکنند ما را جمع کردند که خودشان لاکچری تر زندگی کنند
یکی سیگاری دود می کند و می گوید نوش جانش تو هم بلد بودی انجام میدادی.
اتاق پر از سکوت می شود..
درب اتاق به صدا در می آید، آقایی وارد اتاق می شود و می گوید لطفا قوانین هتل را رعایت کنید تا مجبور نشویم مثل اتاق بغلی عذرتان را بخواهیم.
همه پر از خشم و غصه شدند و سکوت سکوت سکوت
✍️ مرتضا قربانی
🆘
@Roshangari_ir
🆘
rubika.ir/Roshangariir