پدر یکی از دانش آموزا چند روز بود میومد دفتر و با مدیر جروبحث میکرد
امروز بالاخره حرف دلش رو زد
گفت نمیخوام به پسرم قرآن یاد بدین
مدیر هم گفته بود : حیف قرآن نیست به پسر تو یاد بدیم؟
پسر بیچاره زنگ تفریح تو دفتر بودیم با گریه اومد گفت من دوست دارم قرآن یاد بگیرم فقط به بابام نگید
🔗 🇮🇷محمد محمدی تبار🇮🇷
🆘
@Roshangari_ir
🆘
rubika.ir/Roshangari01