📕ديوان پروين اعتصامى ؛ متن ؛ ص216
🔸 باید اندر احوال جاسوس زندگی باز اشعار زیبای پروین را زمزمه کرد:
زان همه سرمايه، ترا سود كو تار قماشت چه شد و پود كو
نوبت از خلق گسستن نبود گاهِ درِ صومعه بستن نبود
سست شد اين پايه و فرصت شتافت گم شد و ديگر نتوانيش يافت
عجب، سمند تو شد و تاختى رفتى و بار و بنه انداختى
دامنت از اخگر پندارِ سوخت آن همه گل، زآتش يك خار سوخت
رشته نبود آن كه تو مىتافتى جامه نبود آن كه تو مىبافتى
سودگرِ نفس به بازار شد گوهر پستِ تو پديدار شد