#سهدقیقهدرقیامت
پارت ۵
آقای پشت میز گفت: سن بلوغ شماست. شما دقیقا در این تاریخ به بلوغ رسیدی. به ذهنم آمد که این تاریخ، یکسال از پانزده سال قمری کمتر است. اما آن جوان که متوجه ذهن من شده بود گفت: نشانه های بلوغ فقط این نیست که شما در ذهن داری. من هم قبول کردم. قبل از آن و در صفحه سمت راست ، اعمال خوب زیادی نوشته شده بود. از سفر زیارتی مشهد تا نماز های اول وقت و هیئت و احترام به والدین و ...
پرسیدم : این ها چیست؟ این ها اعمال خوبی است که قبل از بلوغ انجام دادی. همه این کارهای خوب برایت حفظ شده. قبل از اینکه وارد صفحات اعمال پس از بلوغ شویم، جوان پشت میز نگاهی کلی به کتاب من کرد و گفت: نمازهایت خوب و مورد قبول است. برای همین وارد بقیه اعمال می شویم .
من قبل از بلوغ ، نمازم را شروع کرده بودم و با تشویق های پدر و مادرم، همیشه در مسجد حضور داشتم. کمتر روزی پیش می آمد که نماز صبحم قضا شود. اگر یک روز خدای ناکرده نماز صبحم قضا می شد، تا شب خیلی ناراحت و افسرده بودم. این اهمیت به نماز را از بچگی آموخته بودم و خدا را شکر همیشه اهمیت می دادم. خوشحال شدم. به صفحه اول کتابم نگاه کردم. از همان روز بلوغ، تمام کارهای من با جزئیات نوشته شده بود. کوچک ترین کارها . حتی ذره ای کار خوب و بد را دقیق نوشته بودند و صرف نظر نکرده بودند.
تازه فهمیدم که ( فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره) یعنی چه .
هر چیزی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم ، آن ها جدی جدی نوشته بودند ! در داخل این کتاب، در کنار هر کدام از کارهای روزانه من ، چیزی شبیه یک تصویر کوچک وجود داشت که وقتی به آن خیره می شدیم، مثل فیلم به نمایش در می آمد. درست مثل قسمت ویدئو در موبایل های جدید، فیلم آن ماجرا را مشاهده می کردیم . آن هم فیلم سه بعدی با تمام جزئیات! یعنی در مواجه با دیگران ، حتی فکر افراد را هم می دیدیم. لذا نمی شد هیچ کدام از آن کارها را انکار کرد. غیر از کارها، حتی نیت های ما ثبت شده بود. آن ها همه چیز را دقیق نوشته بودند. جای هیچگونه اعتراضی نبود. تمام اعمال ثبت بود.
هیچ حرفی هم نمی شد بزنیم. اما خوشحال بودم که از کودکی، همیشه همراه پدرم در مسجد و هیئت بودم. از این بابت به خودم افتخار می کردم و خودم را از همین حالا در بهترین درجات بهشت میدیدم. همینطور که به صفحه اول نگاه می کردم و به اعمال خوبم افتخار می کردم، یکدفعه دیدم، تمام اعمال خوبم در حال محو شدن است! صفحه پر از اعمال خوب بود اما حالا تبدیل به کاغذ سفید شده بود! با عصبانیت به آقای که پشت میز بود گفتم : چرا این ها محو شد.
مگر من این کارهای خوب را انجام ندادم!؟ گفت: بله درست می گویی، اما همان روز غیبت یکی از دوستانت را کردی. اعمال خوب شما به نامه عمل او منتقل شد.
با عصبانیت گفتم: چرا ؟ چرا تمام اعمال من !؟ او هم غیر مستقیم اشاره کرد به حدیثی از پیامبر صلی الله علیه واله که می فرمایند: سرعت نفوذ آتش در خوردن گیاه خشک، به پای سرعت اثر غیبت در نابودی حسنات یک بنده نمی رسد.
رفتم صفحه بعد. آن روز هم پر از اعمال خوب بود. نماز اول وقت ، مسجد، بسیج، هیئت، رضایت پدر و مادر و ... فیلم تمام اعمال موجود بود، اما لازم به مشاهده نبود. تمام اعمال خوب، مورد تایئد من بود. آن زمان دوران دفاع مقدس بود و خیلی ها مثل من بچه مثبت بودند . خیلی از کارهای خوبی که فراموش کرده بودم تماماً برای من یادآوری می شد. اما با تعجب دوباره مشاهده کردم که تمام اعمال من در حال محو شدن است!
گفتم: این دفعه چرا ؟ من که در این روز غیبت نکردم!؟
جوان گفت: یکی از رفقای مذهبی ات را مسخره کردی. این عمل زشت باعث نابودی اعمالت شد.
ادامه دارد...
https://eitaa.com/SAHABZAMAN