هدایت شده از سلام(نشرخوبیها)
حاج نصرالله حسین زاده، یکی از خادمان بارگاه ملکوتی امام رضا نقل می‌کند: اواخر بهمن ماه سال 57 بود که در یکی از روزهای کاری، مشغول علامت گذاری روی 12 شتر وارداتی از کشور افغانستان شدیم. از میان حیوانها، آخرین شتر که اتفاقا خیلی هم چاق و فربه بود، آنچنان بی‌قرار و نا آرامی بود که به هیچوجه اجازه علامت گذاریش را به ما نداد. فردا صبح، طبق روال همیشه، 2 تا از شترها را به همراه شتر سمج برای نحر کردن( ذبح ) به کشتارگاه فرستادیم، اما گویا در حین ذبح 2 تا از شترها فرار می‌کنند که اتفاقا یکی از آنها، همان حیوان دیروزی بود. شترها به سمت میدانی نزدیک حرم فرار کرده و یکی از آنها راهی خیابان شد. شتر دیگر که همان حیوان گفته شده بود اما، در حرکتی عجیب، از سمت ورودی مسجد گوهر شاد وارد حرم امام رضا (ع) شد. حیوان از میان زائران حرکت کرد، سقاخانه ایوان طلا را دور زد و خود را به پنجره فولاد رساند. باورمان نمی‎شد اما شتر مثل آدمیزاد روبروی ایوان طلا زانو زد، اشک می‌ریخت و ناله می‌کرد. حرکات حیوان زائران را بسیار منقلب کرده بود تا اینکه یکی از دربان‌ها از میان جمعیت عبور کرد و شال سبز خود را بر گردن حیوان انداخت، حیوان مانند آهویی رام شد و همراه خادم رفت. دیدن این صحنه آنچنان مرا متاثر کرد که ناخودآگاه از گرفتن شتر گذشتم و برگشتم. چند روز بعد رئیس تشریفات وقت حرم مرا خواستند و گفتند این شتر به بارگاه امام رضا پناه آورده، حال به جای شتر چه می‌خواهی؟ گفتم می‌خواهم خادم افتخاری حرم شوم. مدتی از خواسته من گذشت، فردی که درخواست من را شنیده بود از سمت خود عوض شد و من به کلی از موضوع ناامید شدم تا اینکه گویا در اتفاقی عجیب، استاندار پس از ترک دفتر و سمت خود بار دیگر بر میگردد و امضا موافقتش را بر درخواست خادمی من می‌زند. ========================= یا الله یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان ادرکنی ولا تهلکنی للهم عجل لولیک الفرج برای افزایش آمادگی، بصیرت و هوشیاری خود و دیگران به کانال زیر👇 بپیوندید و دیگران را هم پیوند دهید. https://eitaa.com/SLAM42