اول رضاخان، که در آن حتي ناموس ما مسلمانها به استهزاء گرفته شده بود و ما حق نداشتيم ناموس خويش را حفظ کنيم و در عين حال بهترين رزمندگان جبهههاي اسلامي يعني علماء خلع يد شده و حتي نشانههاي ظاهري اسلام را که آن سگ خون خوار با آنها دشمن بود از بين رفته بود و اين همه نويدي تاريک به مردم زحمتکش ما ميداد. و بعد از آنکه سر به طغيان در آورد و با اربابش انگليس درگير شد و به سوي فاشيسم آلمان گرائيد، او را از کار برانداختند و توله سگش را با هزاران نغمه و زنجير به طويله حکومت کوبيدند و بندش را بدست گرفتند. در طول سالهاي 20 تا 42 آزمايشهاي مختلفي را از اين رژيم مزدور که در آنها عاليترين درجات را از اربابانش انگليس و آمريکا بدست ميآورد، مشاهده ميکنيم و ملت مسلمان ايران به تدريج متوجه ميشود که با چه غول سياه و عظيمي دست به گريبان است، او کمکم متوجه ميشود که صحبت از منافع شاه و دربار گذشته است، صحبت از منافع امپرياليسم آمريکاست که بعد از انگليس، بساطش را گسترانده است. مويد اين جريان قيام 30 تير سال 1331 است، که به گلوله ببندند، ولي مردم مسلمان که قهرمانانه جلو توپ و تانک مقاومت ميکند نيروهاي دشمن کشتار مردم برميدارد و بدين ترتيب امپرياليسم را يک قدم به عقب ميراند. از آن به بعد سياست رژيم راجع به ارتش عوض ميشود و چنان ارتشي ميسازد که در 15 خرداد سال 42 با وجود کشتن 15 هزار نفر از مردم رزمنده بيسلاح تهران و قم ... هرگز به رحم نميآيد و سلاح آمريکايي را زمين نميگذارد و اينجاست که مردم متوجه ميشوند که ديگر هرگز نميتوان با مصالحه با اين رژيم روبرو شد. @sabkeshohada @sabkeshohada