یادش بخیر توی خط L منطقه فاو مستقر شدیم. دو نفر دانشجوی دانشگاه نفت بنام اکبری و دوستش که بچه ی اصفهان بودند. تیربارچی و کمک تیربار چی ما بودند. به اکبری گفتم : -تیربارت ببر بالای خاکریز و شروع کن به بلبلی زدن..... -بلبلی زدن چیه علی جون؟!...چه جوریه؟! نگاهی به او کردم. موهای خودش را با نمره 4 زده بود. ته ریشی داشت و لبخند قشنگی همیشه روی لبهای او دیده می شد. لب هایم را غنچه کردم. شروع کردم به سوت زدن و مثل چحچه بلبل ها نغمه سر دادم. تمام بچه های دور تا دور ما شروع به خنده کردند. و از آن روز اکبری به بلبل معروف شد...... یادش بخیر. .... راوی. علیرضا کوهگرد باخداتاشهادت 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @Sabkeshohada @Sabkeshohada