🌷4⃣ چهار شب بعد از . نیمه های شب دیدم حسین در اتاق نیست. از اتاق بیرون رفتم. بود و دانه های آهسته بر روی زمین می ریخت. آهسته تر از او، صدای الله اکبر حسین بودکه درتاریکی شب، پشت ! گوشه ایوان، جایی که اصلا دید نداشت، ایستاده بودبه باچه خضوعی می خواند. لحظاتی ایستادم و بی صدا نگاهش کردم. ✍به روایت همسربزرگوارشهید @sabkeShohada @sabkeShohada