سیره عملی دانشمند شهید (( مصطفی احمدی روشن))
اذان را گفته بودند. زود مهر برداشتم و رفتم برای نماز. مصطفی هنوز نیامده بود. مثل همیشه کله اش را کرده بود تو جا مهری و مهر ها را زیر و رو می کرد. دوتا مهر پیدا کرد فوت کرد و یکی را داد دستم.
گفتم: این چیه؟
بشکن زد، گفت: این مهر کربلاست بگیر حالش رو ببر.
خیلی وقت ها روی مهر ننوشته بود تربت کربلا.
می گفتم از کجا فهمیدی مال کربلاست؟
می گفت : مهر کربلا از قیافه اش پیداست.
@sabkeShohada
@sabkeShohada