🔻 اختصاصیات تفسیر الامام العسکری ع
ببینید این کتاب یک اختصاصیات دارد، خب عدهای مخالف آن هستند و عبارت تندی هم آوردهاند. اما خود کسانی که مخالف هستند بچه بودند تا وقتی عالم شدند و این کتاب را رد کردند، بارها و بارها همه جا شنیدهاند و یا حتی به زبان آوردهاند؛ از روایاتی که فقط و فقط در این کتاب است. هیچ کجای دیگر نیست. مثلاً یکی از آنها این است: «فأما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدينه، مخالفا لهواه، مطيعا لامر مولاه فللعوام أن يقلدوه»[5]. اصلاً در هیچ منبع حدیثی نیست. تنها همین دو نفر این را نقل کردهاند. احتجاج از اینجا نقل میکند. حالا کدام فقیهی هست که این روایت را نخوانده باشد یا نشنیده باشد؟! تنها منبعش این است. باز روایات دیگر هست؛ خودش یک مقاله میشود. مثلاً روایت «من أصعد إلى الله خالص عبادته، أهبط الله [إليه] أفضل مصلحته»[6]که از حضرت صدیقه سلام الله علیها است. روایتی هم که چند بار دیگر عرض کردم و مهم است؛ انبیاء پیشین امتشان را به ظهور و بعثت خاتم النبیین بشارت میدادند، اما به چه وصفی؟ به این وصف که وقتی حضرت میآیند کتابی میآورند با حروف مقطعه[7]. این اختصاصی همین تفسیر است. در برخی از نقل های کتابهای عامه هم آمده ولی از نظر سبقت زمانی هیچ کتابی به این نحو نیست. یا روایت «عجز الذنب» که روایت خیلی عالی ای است. آن گاو بنی اسرائیل که خداوند در مورد آن میفرمایند: «فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا»[8]، در این روایت میگوید آن «عجز الذنب»[9]است. اینها اختصاصیاتی است که در آن تفسیر مبارک هست.
🔻 علی ای حال این تفسیر به این صورت است. خود وحید بهبهانی آن را قبول دارند. خیلی جالب است خود بزرگوارانی که فضای بحث قرائات را عوض کردند، به این روایت توجه ندارند. مجلسی اول میگویند کسانی که تفسیر امام را انکار میکنند دل ندارند. اگر آن را درست بخوانند که کسی انکار نمیکند. مجلسی ثانی در دو جای بحارالانوار عیناً عبارت ما را آوردند. یعنی دو جای بحارالانوار آوردهاند «کلا القرائتین حق». خیلی جالب است. مرحوم بحرانی در تفسیر برهان آوردهاند. در تفسیر صافی خود مرحوم فیض آوردهاند. یعنی این روایت با این اعتبار کتاب و با این دلالت روشن که نمیتوانند آن را هیچ کاری کنند، هست.
خب روایت چیست؟
🔻پذیرش تعدد قرائت در آیه «قالوا قلوبنا غلف» در روایت امام حسن عسگری ع
⚡قوله عز وجل: (وقالوا قلوبنا غلف بل لعنهم الله بكفرهم فقليلا ما يؤمنون): 88266 – قال الإمام عليه السلام: قال الله عز وجل: (وقالوا) يعنى هؤلاء اليهود الذين أراهم رسول الله صلى الله عليه وآله المعجزات المذكورات – عند قوله: (فهي كالحجارة) الآية.
(قلوبنا غلف) أوعية للخير، والعلوم قد أحاطت بها واشتملت عليها، ثم هي مع ذلك لا تعرف لك يا محمد فضلا مذكورا في شئ من كتب الله، ولا على لسان أحد من أنبياء الله. فقال الله تعالى ردا عليهم: (بل) ليس كما يقولون أوعية العلوم ولكن قد (لعنهم الله) أبعدهم من الخير (فقليلا ما يؤمنون) قليل إيمانهم، يؤمنون ببعض ما أنزل الله تعالى ويكفرون ببعض، فإذا كذبوا محمدا صلى الله عليه وآله في سائر ما يقول، فقد صار ما كذبوا به أكثر، وما صدقوا به أقل. وإذا قرئ (غلف) فإنهم قالوا: قلوبنا [غلف] في غطاء، فلا نفهم كلامك وحديثك. نحو ما قال الله تعالى: (وقالوا قلوبنا في أكنة مما تدعونا إليه وفي آذاننا وقر ومن بيننا وبينك حجاب). و كلا القراءتين حق، وقد قالوا بهذا وبهذا جميعا.[10]
🔻شرح حدیث:
« قوله عز وجل: وقالوا قلوبنا غلُف»؛ حضرت ابتدا «غلُف» را معنا میکنند. یعنی برخلاف این قرائت رایجی که هست، اول آن را معنا میکنند. کما اینکه در «ملک/مالک یوم الدین»، حضرت ابتدا «ملک» را معنا کردند. بعد فرمودند «و ایضا یملکهم».
«(قلوبنا غلف) أوعية للخير»؛«غلُف» جمع غلاف است. «غُلف» جمع اغلف است. اگر «غُلف» بخوانیم یعنی «قلوبنا اغلف». دیدید شمشیر را در نیام میکنند؛ غلاف دور یک چیزی را میگیرد و محجوب میشود. «قالوا قلوبنا غُلف»؛ بی خود با ما صحبت نکن! حالت تمسخر است. دلهای ما در غلاف است. یعنی محجوب هستیم. اما «قالوا قلوبنا غُلُف»؛ «غُلُف» جمع غلاف است، نه جمع اغلف. «اغلف» شمشیر در نیام است؛ آن چه که در پوسته است. اما «غلاف» یعنی چیزی که چیزهای ارزشمند در آن هست. «اوعیة»، وعائی که در آن پول و چیزهای عالی قرار داده میشود، «غلاف» است. «قالوا قلوبنا غلُف»؛ میگفتند دلهای ما بیش از این هایی است که شما میگویید. دلهای ما منبع است و از علم پر است. دلهایی که از علم پر است چرا تو را تأیید نمیکنند؟! یا حتی شاید میخواستند بگویند از تو بیشتر میدانیم! امام فرمودند: «قلوبنا غلُف» یعنی اوعیة للخیر. اول «غلُف» را معنا کردند. قلوب ما از خیرات و علوم است. «قد أحاطت بها واشتملت عليها»؛ اینکه تمسخر نیست. در اینجا دارند افتخار میکنند به اینکه ما بالاتر از آن را داریم.