🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍✨🤍✨🤍 🤍✨🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍✨🤍 🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍 🤍✨ 🤍 ༻﷽༺ ✨ღوقـتـے روسَریــے ام در آتـَـش سوخـت‌ღ✨ ◦•◉✿🤍 🤍✿◉•◦ حرفی که می رفت تا روی زبان مامان بشینه با ورود بابا نصفه رها شد: -چیه صداتون رو انداختین روی سرتون؟ -از دردونت بپرس ... -الهه مارو تنها بزار خودم با نازی صحبت میکنم... مامان با غیض اتاق رو ترک کرد و ما رو تنها گذاشت: -بیا بشین دخترم ،چندباره دارم بهت میگم احترام مادرت رو نگهدار نمیدونم کجای تربیتم کوتاهی کردم که تو اخلاقت این شد ، آخه دختر مگه نگفتم هرچی میخوای بخواه ولی به روش خودش نه با داد و هوار الانم بگو بینم دردت چیه؟... -با دوستم امروز رفتیم کتاب خریدیم برای کنکور ؟ -خوب مشکل چیه پولت کم بود میگفتی من بریزم به حسابت.. -نه همون که دادید بس بود،ولی خوب مونا میگه کلاس کنکور شرکت کنیم بهتره چون شانسمون برای رشته بهتر قبول شدن بیشتر میشه -حالا این گیرش کجاست ؟ -خوب اونجای که مونا می نویسه خیلی گرونه ،من نمیتونم برم اونجا کلاسای بهتری داره و استادهاش هم بهتره پوفی کشید و گفت: - تو بنویس اینکه مشکلی نیست مات شده لب زدم: -بنویسم؟شما میدونید چقدر هزینش بالاست ؟ -شما با این چیزا کاری نداشته باش من فکر این روزا رو کردم ،هرجا دوست داری بنویس 🤍✨✨✨✨🤍 ✨@Sarai110✨ 🤍 ✨✨✨✨🤍 https://eitaa.com/Sarai110/34015 🤍 🤍✨ 🤍✨🤍 🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍✨🤍 🤍✨🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍✨🤍✨🤍 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨ 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍