🌹آقا مسعود در دوران نوجوانی‌اش که هم‌زمان با ایام مبارزات انقلاب بود. همراه با دوستانش اعلامیه‌ها را در کوه‌های اطراف خمین پنهان و شب‌ها در شهر پخش می‌کردند تا اینکه برای ادامه تحصیل در دبیرستان به تهران آمد. در مدرسه‌ای در میدان خراسان مشغول تحصیل شد که بعد از شهادت آقا مسعود و دوستش اسم مدرسه را «دو شهید» گذاشتند. 🌹آقا مسعود بچه قانع، صبور و در عین حال با شور و نشاط بود. کمک حال مادرم بود. به دیگران هم خیلی کمک می‌کرد. یک روز وقتی از مسجد به خانه آمد، دیدیم پابرهنه است. پرسیدیم: پس کفش‌هایت کو؟ گفت: یکی به کفشم نیاز داشت آمد، برداشت و رفت! 🌹در اوایل انقلاب منافقان در خمین خیلی فعالیت داشتند. آقا مسعود به همراه دوستانش کمیته‌ای تشکیل می‌دهد و با کمک آن‌ها ژاندارمری خمین را از دست منافقان نجات می‌دهد. او قبل از اینکه به منطقه اعزام شود، رفته بود خون داده بود. مادرم که دیده بود آقا مسعود رنگ به رخساره ندارد، کیفش را پر از پسته،‌ گردو و گز کرد تا در بین راه بخورد. اما او در مسیر همه را میان دوستانش تقسیم کرد. "شهید مسعود فراهانی" @Sedaye_Enghelab