🌷پسر خیلی ساکتی بود؛ عصبانی نمی‌شد. وقت‌هایی هم که من عصبانی می‌شدم سعی می‌کرد من را آرام کند. حرف من و مادرش را همیشه گوش می‌داد. خیلی پسر مطیعی بود و هیچ تقاضایی نداشت. اگر چیزی برایش می‌خریدیم راضی بود. این‌قدر قانع بود که من از رفتارش تعجب می‌کردم. منظم و دقیق بود. همیشه سر ساعت کارهایش را انجام می‌داد. اگر گاهی تأخیر می‌کرد می‌رفتم بیرون ببینم کجاست، می‌دیدم باعجله‌ در حال دویدن دارد می‌آید تا سروقت خانه باشد. 🌷به فقرای محله‌ کمک می‌کرد. یک روز و زمانی که دانش‌آموز بود آمد خانه و گفت: «من یک‌میلیون نیاز دارم!» گفتم: می‌خواهی چکار؟ گفت: خواهر یکی از دوستانم نیازمند است.یک‌میلیون را قرض دادیم. بعداً هم آن بنده خدا قرضش را برگرداند. "شهید ابرهیم زارع گلمغانی" @Sedaye_Enghelab