دوید جلوی ماشین...
چندتا آب دستش بود و به شیشه میزد ...
به زور دستش به شیشه میرسید و میخواست هر طور که شده آبها بفروشه، گوارا و خنک...
در رو باز کردم به شوخی و با خنده گفتم برکات الحسین(ع) اما اون خیلی جدی و مصمم آب رو گذاشت و رفت...
بخاطر کارش گیج شدم و مبهوت...
بچه ها پیاده شدن و همه آبهاش رو خریدن...
آب رو که سر می کشیدم هم خودم خنک شدم هم جگرم...
ز کودکی هادم این تبار محترمم...
#سید_سراج_الدین_جزائری
عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046