سیف الله به جای صغری😂 پدر و مادرم می‌گفتند بچه‌ای و نمی‌گذاشتند بروم جبهه. یک روز که شنیدم بسیج اعزام نیرو دارد، لباس‌های «صغری» خواهرم🧥 را روی لباس‌هایم پوشیدم و سطل آب را برداشتم و به بهانه‌ی آوردن آب از چشمه زدم بیرون، پدرم که گوسفندها🐑🐏 را از صحرا می‌آورد داد زد: «صغرا کجا ؟» برای اینکه نفهمد سیف‌الله هستم سطل آب را بلند کردم که یعنی می‌روم آب بیاورم😁خلاصه رفتم و از جبهه لباس‌ها را با یک نامه پست کردم.✉️ یک بار پدرم آمده بود و از شهر به پادگان تلفن کرد☎️ از پشت تلفن به من گفت: «بنی‌صدر! وای به حالت! مگه دستم بهت نرسه.»😂😂😂 _____________ 📝 💠 @SH_ALINOROUZI