#ارسالی
امروز که داشتم از مدرسه بعد امتحان میومدم با رفیقام، بحث آرمان عزیز کشیده شد وسط بعدش من دفاع کردم اونم ازین حرفای مسخره مثه ساندیس خورو ازین جور حرفا زد، بعدش چند تا پسر از کنارمون رد شدنو رفیقمو تیکه بارون کردن ولی به من کاری نداشتن یه ۵۰۰متر بعدش رسیدیم به بسیج و یه شاخه درخت رفت توی چشم رفیقم و وقتی منم رفتم کمک همون رفیقم چادرم به یکی از شاخه های درخت گیر کرد و پاره شد یه پسر سپاهی خیلی خوشتیپ و قد بلند و مومن و دیدیم و گف چادرتون مثه اینکه پاره شد و به رفیقم گفت خانم کمک نمیخوایین رفیقم یجورایی شرمنده شد و بهش گفت همین چند دیقه پیش داشتم غیبت تو و رفیقاتو میکردم منو ببخش!
خلاصه ی حرفم اینه که با یه اخلاق و رفتار و کردار یه پسر بسیجی نظر رفیقم نسبت به مذهبیا و بسیجیا و سپاهیا و طلبه ها کلا عوض شد!)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خدا اون اخوی و حفظ کنه که با رفتارش دید
رفیقتونو عوض کرده
انشالله حقیر هم بتونیم اخلاقمون و مثل شهدا کنیم!