🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ به شدت عصبانی شد. لب هم به #غذا نزد☝️ گفت: دلیلی نداره برای ما که فرمانده ایم #چلوکباب بیارند و بر
🔰داییش تلفن کرد☎️ گفت: #حسین تیکه پاره رو تخت بیمارستان🛌 افتاده، شما همین طور نشستین⁉️ 🔰گفتم: نه. #خودش تلفن کرد.  گفت: دستش یه خراش کوچیک👌 برداشته پانسمان می کنه می آد. گفت: شما نمی خواد بیاین🚫 خیلی هم #سرحال بود. 🔰گفت: چی رو پانسمان می کنه⁉️دستش #قطع_شده. همان شب رفتیم یزد، بیمارستان. به دستش نگاه کردم گفتم: #خراش_کوچیک 🔰خندید😄 گفت: " دستم قطع شده، #سرم که قطع نشده. #شهید_حسین_خرازی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh