شهید محمدرضا تورجی زاده
کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 📨 #قسمت‌_شصت‌_و_چهار از همان بيمارستان توسط يكي از بستگان تماس گرفتم و پيگ
کتاب 📨 آن شب وقتی برگشتیم خونه خیلی فکر کردم. پس نکند آن چیزهایی هم که من دیدم توهم بوده! ❄️ دو سه روز بعد خبر مرگ این جوان پخش شد. از دوست دیگرم که اورا میشناخت سوال کردم. گفت: بنده خدا تصادف کرده. 🍂 من بیشتر توی فکر فرو رفتم، چون من خودم این جوان را دیده بودم حال و روز خوشی نداشت. اعمال،گناهان، حق الناس... حسابی گرفتارش کرده بود. به همه التماس می کرد برایش کاری بکنند.. 🌾 روز بعد یکی از بستگان به دیدنم آمد ایشان در اداره برق اصفهان مشغول به کار بود. لابلای صحبت‌ها گفت: چند روز قبل یک جوان رفته بود بالای دکل برق تا کابل فشار قوی رو قطع کنه وبدزدد، همان بالا برق خشکش می کند! 😮 خیره شدم به صورت مهمان و گفتم فلانی را میگویی؟ گفت :بله خودش، پرسیدم مطمئنی؟ گفت آره، خودم اومدم بالای سرش اما خانواده‌اش به مردم چیز دیگه ای گفتند. ادامه دارد... ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯