[💔] هرشب میان بغض خود با عمه میگفت: "اصلا خیالش هست، بابا، دختری داشت دیروز در بازار دیدم یک غریبه مانند بابایم به دست انگشتری داشت" قصه بر سر آمد و بابا با سر آمد دردانه دختر در کنارش دلبری داشت سلام الله علیها @Shahid_Alamdar