•😇🍂•
#خاطره 📚
دوست شهید نوری:
بابک همیشه تو ذهنش دنبال کارای بزرگ بود و به عبارتی دوست داشت اسطوره باشه تو هر کاری.
یادمه یه روز تو مسیر پل بوسار به چهار راه گلسار داشتیم قدم میزدیم که ازش پرسیدم :
بابک برای چی میخوایی بری مدافع حرم؟
بابک گفت :
حسین میخوام برم از ناموس کشورم دفاع کنم تا داعش رو همونجا تو سوریه نابودش کنیم و به دلم افتاده من شهید میشم بعد همه جا عکسمو میزنن شهید مدافع حرم.
من بهش گفتم:
تو که قسمت زاغه و مهمات هستی و نیروی عملیاتی نیستی و یجورایی پشت خط میمونی و بهت اجازه نمیدن جلو بری بجنگی.
گفت من فقط پام به اونجا برسه اینقد خواهش و تمنا میکنم که منو ببرن جلو و در صف عملیات باشم.
منم بهش خندیدم گفتم اره جون خودت تو رو میبرن جلو شهیدم میشی حتما.
شوخی شوخی واقعا همه اینا جدی شد.
که یه روز با دوستان دیگه تو کوچه رد میشدیم که یهوو دیدم جلوی خونه مادربزرگش شلوغه.
شوکه شدم.دیدم میگن بابک شهید شده.
باورم نمیشد اصلا....
#شهید_بابڪ_نورے_هِریس ✨
#برادرشهیدم❤️