کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش دوم محبت شهید به برادران 🔹کمیل گودرزی : در فضای مجازی عکس جوانی را ایستاده روی یک خودروی نظامی دیدم. اولش نشناختمش؛ ولی بعد‌ها عکس‌های بیشتری دیدم و خاطرم آمد که سال گذشته مستندی دربارۀ او در تلویزیون دیده‌ام. از اینجا بود که کنجکاو شدم بیشتر دربارۀ او بدانم. شروع کردم به جست‌وجو درمورد کلیپ‌هایی از زندگی‌اش که من را بیشتر از قبل جذب خودش کرد؛ اما اصلی‌ترین چیزی که من را سمت این شهید کشید، نور مهری بود که توی چهرۀ شهید دیدم. این نور است که هرچقدر هم تاریکی گناه بر چهره غلبه کرده باشد، بازهم انسان را جذب می‌کند. نزدیک به سه سال بود که درگیر گناهی بودم؛ به‌طوری که دیگر گناه برایم قبحی نداشت و جزو روزمرۀ زندگی‌ام شده بود. ممکن است برای بعضی از ما پیش آمده باشد که کاری را آن‌قدر انجام می‌دهیم که دیگر تکرارش برایمان عادی می‌شود و ناخودآگاه به‌سمتش می‌رویم. اما از وقتی با عباس‌جان آشنا شدم، احساس می‌کنم یک رفیق دارم که همیشه کنارم هست. مثل برادر بزرگ‌تر کنارم ایستاده که اگر ذره‌ای کج بروم، من را توی راه می‌آورد. همین احساس توانست من را از آن گناه نجات بدهد. ...