#نیمه_شعبان
صبح زود بود. از سنگرهای کمین به سمت گیلان غرب برگشتم. وارد مقر سپاه شدم. برخلاف همیشه هیچکس آنجا نبود.
کمی گشتم ولی بیفایده بود. خیلی ترسیدم. نکند عراقیها شهر را تصرف کرده اند؟
داخل حیاط فریاد زدم: کسی اینجا نیست؟! درب یکی از اتاقها باز شد. یکی از بچهها اشاره کرد، بیا اینجا!
وارد اتاق شدم. همه ساکت رو به قبله نشسته بودند!
ابراهیم تنها، در اتاق مجاور نشسته بود و با صدای سوزناک مداحی میکرد. برای دل خودش میخواند. با امام زمان (عج) نجوا میکرد. آنقدر سوز عجیبی در صدایش بود که همه اشک میریختند.
کتاب: سلام بر ابراهیم ۲
راوی:یکی از دوستان شهید
نشر دهید و با ما همراه باشید.
⊰✾🇮🇷✾⊱
#شهید_ابراهیم_هادی