🔍حاشیه های از یاد رفته! ✍مرتضی بذرافشان مصاحبه مطبوعاتی ام بخوبی انجام شد؛ خداروشکر جز چند مورد به شرح ذیل حاشیه ای نداشت: _به جای روسیه گفتم: شوروی؛ در پاسخ تذکر مجری گفتم: هرچه شما بگوئید؛ همه خندیدند. فراموش کردم بپرسم علت خنده شان چیست؟ هوش من یا حاضر جوابی ام؟. _ادعای خانم خبرنگار راجع به گشت ارشاد را با قهقهه به نشانه تائید پذیرفتم؛ ولی فراموش کردم باید تحقیق کنم و آیه ان جاء کم فاسق بنباء فتبینوا بخوانم. _راجع به دادن مسئولیت به بازیگران زن زندگی گفتم: همه ممکن است اشتباه کنند ولی هرچه فکر کردم آیه توبوا الی الله یادم نیامد؛ کاش «جلیلی» بود؛ یاد آوری می کرد. _گفتم: همه خود را حق می پندارند؛ کل حزب بما لدیهم فرحون؛ آیه اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامرمنکم دیر یادم آمد. _گفتم: وفاق یعنی همه کنار هم مسئولیت بگیرند؛ البته با پذیرش خطا؛ آش کشک خاله همین جاست؛ من به اشتباه و ضدیت خطاکاران با نظام اقرار و بار گناهشان را بر دوش کشیدم؛ آیه ولاتزرو وازره وزر اخری توی ماشین یادم آمد. _مژده آزادی «کروبی» را دادم؛ راجع به یکی دیگر گفتم: آسیاب به نوبت؛ همه دست زدند؛ بعد یادم آمد «کروبی» از چند سال پیش هر جا دوست داشته رفته؛ آن دیگری هم ایضا. _گفتم: آمریکا، برادری اش را نشان دهد، ما هم قول شرف می دهیم انقلابمان را صادر نکنیم؛ همه دست زدند؛ بعد از جلسه یادم آمد کار از این حرفها گذشته و دشمن برادر نمیشه. _گفتم: زادگاه من با «بارزانی» یکی ست و همنام هستیم؛ بعد یادم آمد یک «مسعود» دیگری هم قبلا بوده که از خاک عراق با ما جنگیده؛ الان ازش خبری ندارم. _خلاصه اینکه همه حاضران در جلسه گفتند: خراب نکردم؛ از مرتب دست زدنشان نمایان بود و ما هم حسابی خوشحال؛ یادم آمد در واقع از حال مقال باید بپرسم. _بعد از چند هفته تاخیر و بدون هیچ تمرین قبلی، اولین مصاحبه ام قشنگ از آب درآمد؛ این را مجری کاریکاتوریست زن زندگی آقای «هادی حیدری» در گوشم گفت؛ یادم آمد متملقان نفوذی مگسانند دور شیرینی. 🥷🥷🥷🥷🥷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷