بنیادشهید مرتضوی مدیرکل شهرستان استان،تهران: دکتر در بیمارستان بقایی اهواز بمن گفت نیاز به خون اومنفی دا رد اومدم مقر گردان دوسه نفر پیدا شدن رفتیم بیمارستان که گفتند شهید شدن ،دکتر می گفت از ابتدا که بیهوش شدن تا موقع شهادت همش قرآن می خوندن،گذاشتیم سرد خانه برگشتیم مقر هنوز هوا تاریک بود حاج مهدی گفت چه شد گفتم مرتضوی شهید شدن خیلی ناراحت وجریان شدن.روحشان شاد با نثار فا تحه وصلوات "«به نام یگانه معبودی که غیر از او مایه پرستشی وجود ندارد وستایش فقط مخصوص اوست.» به نام يگانه معبود بي همتايم. پروردگاري كه مثل او هرگز نبوده و نخواهد بود. هم او كه انسان ها را آفريده و به آنها راه خوب و بد را نشان داده. خدايا نمي دانم چگونه سخن آغاز كنم با حمد و ثناي تو اگر بخواهم حمد تو را به جاي نياورم كفران نعمت كرده ام. و اگر بخواهم ابتداي سخنم با حمد و ثناي تو آغاز شود حتي اگر هزارها و بيشتر از اين دريا بود و آنها جوهر قلمم كه همانا هزارها برابر بيشتر از درخت هاي كنوني و همه آسمان ها و زمين ها دفترم باز اين دفتر ناتمام مي ماند. چرا كه اگر من بخواهم يک شكر برای يک نعمت تو به جا آورم از بدو خلقت تا محو جسماني آن بيشتر هم وقت لازم بود اما چه كنم؟ اي محبوب من واي معشوق من اگر چه عشق هزاران آدمي در دلم باشد آن عشقي كه بيشتر از همه مرا مي سوزاند عشق توست . خدايا نمي دانم در نظر تو چگونه مخلوقي هستم. ولي اين را مي دانم كه تو همان معشوق دوست داشتني من هستي كه اگر مشاهده مي كني كه بر كس ديگري عشق مي ورزم و از ياد تو غافل بعد از اين كه در راستاي آميزشي زودگذر كام دلم را از آن معشوق چند لحظه اي مي گيرم باز به خاطرم مي آيد كه معشوقي ديگر دارم و به سوي تو مي شتابم و اين تو هستي كه باز مرا در آغوش مي گيري و به من محبت مي كني. هزارها بار برايم ثابت شده وقتي از ياد تو غافل مي شوم و تا به ديگري مي آميزم اين لذت اگر براي چند لحظه مرا شاد مي كند اما بعد از آن از او سير مي شوم و باز به سوي تو مي آيم و تو همچنين. وقتي در خلوت با تو به سر مي برم هيچ چيز نمي تواند مانع لذت بردن من از معشوقم شود. تو هم اویي كه نمي خواهم سر از سجده ات بردارم و دوست ندارم كسي در اين هنگام مزاحمم شود . آه كه چه قدر خوشحالم از اين كه عاشق موجودي شده ام كه زبانم حتي از بردن نام او هم قاصر است. آن قدر تو را دوست دارم كه اگر مردم مرا ديوانه نمي پنداشتند در عدم رويتت آن قدر گريه مي كردم كه از چشمانم خون ببارد. اما در مقابلت بد تركيب و خائن و هزاران صفت رذيله ديگر كه نمي خواهم كاغذم را كثيف كنم و ياد آنها كنم با آن ظاهر فريبنده اش مرا مي فريبد و مرا مشغول خود مي گرداند . آه كه مي خواهم اشك بريزم به حال پريشانم و براي همه پستي و رذالت که معشوق خود را رها كرده و ملعوني را عاشق مي گردم. خدايا تو خودت مرا ببخش و از كوتاهي هايم بگذر چرا كه تو هم او هستي كه همواره بامني . اي زيباترين زيبايان اي بزرگترين بزرگان و اي... خدايا نمي دانم آدميان چرا اين قدر كوته فكرند و كوته نظر. نمي دانم اينان ديگر چه معشوقي مي خواهند بهتر از تو، از همه زيباتر، از همه داراتر از همه باعظمت تر از همه... تو را به عظمتت که بالاتر از آن چيزي نيست مرا با خودت و اولياءات مأنوس گردان. والسلام علي من اتبع الهدي/ غروب يكشنبه غمگين مورخه نهم آذر ۱۳۶۵ در حجره ۲۱ مدرسه قديري قم"🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷