💔 وقتی که از مراسم وداع با همسر شهیدم برگشتم ساعت یازده صبح بود که با همان چادر سیاه خسته خوابم برد.... در خواب «حسین» را با همان لباس‌های خاکی در ضریح حضرت زینب (سلام الله علیه) دیدم؛ دستمال سفید در دستش بود و با لبخند گفت: اجازه می‌دهی ضریح را تمیز کنم⁉️ من هم با چادر سیاه که به سر داشتم و با چشمان گریان رو به‌ روی او ایستاده بودم. سرم را به علامت تأیید تکان دادم. در صورتی که من تا حالا نه سوریه رفته بودم که ببینم ضریح حضرت زینب (سلام الله علیه) به چه صورت است و نه عکسی از آنجا دیده بودم. وقتی که عکس ضریح را به من نشان دادند دیدم دقیقاً همان چیزی است که در خواب دیدم.... روایتی از همسر ... 💕 @aah3noghte💕