💔
#عاشقانه_شهدایی💕
قسمت نهم
آخرین بار وقتی از خانه ما به خانه خودشان میرفت تا با پدر و مادرش خداحافظی کند او را دیدم.
خوب به خاطر دارم که به من سفارش خودم را میکرد و میگفت باز خواهد گشت و میخواست قول و قرارهایمان را فراموش نکنم.
این بار رفتنش برایم خیلی سخت بود. از شب قبل، زمان برایم طولانی میگذشت و با گریه از او میخواستم نرود اما او میگفت که این، کارش است و آسیبی نخواهد دید و زود باز میگردد و حقیقتاً آسیبی به او نرسید و جز خوبی برای خودش و من رقم نخورد.
به روز شهادت عیسی رسیدیم....
دوازدهم اسفند ۱۳۹۸....
پیش از این بارها از خودم میپرسیدم آیا عیسی خواهد رفت و مرا تنها خواهد گذاشت؟ و خودم جواب میدادم نه این کار را نمیکند!
عیسی از صبح آن روز با من تماس نگرفته بود. فکرم مشغولش بود اما گمان این را نمیکردم که همان روز از پیش من خواهد رفت و او را چون شهید عباس، به حضرت زهرا خواهم سپرد.
شهادتش اما برایم ضربه بزرگی بود. با رفتنش دنیا در نظرم تاریک و سیاه شد. هیچ گاه لحظهای که او را در کفن دیدم فراموش نمیکنم
#شهید_عیسی_علی_برجی
#شهید_عباس_علامه
#آیه_شحاده
💞
@shahiidsho💞