💔
#میخوای_شهید_بشی⁉️
نزدیک ظهر بود. از شناسایی بر می گشتیم.
از دیشب تا حالا چشم روی هم نگذاشته بودیم. آن قدر خسته بودیم که نمی توانستیم پا از پا برداریم ؛ کاسه زانوهامان خیلی درد می کرد.
حسن طرف شنی جاده شروع کرد به نماز خواندن. صبر کردم تا نمازش تمام شد.
گفتم: « زمین این طرف چمنیه، بیا این جا نماز بخوان. »
گفت « اون جا زمین کسیه، شاید راضی نباشه. »
📚یادگاران،
#شهید_حسن_باقری
#نماز
💞
@shahiidsho💞