🌷 ساده و عاری از هر نخوت و غرور 1️⃣ دیدم خانمش تنها آمده، فهمیدم که حتماً با یوسف حرفش شده. بعد دیدم در‌‌‌‌ می‌‌زنند. در را باز کردم. یوسف بود یک کاغذ بزرگ گرفته بود جلوی سینه اش، روی آن نوشته بود: «من پشیمانم.» همه تا او را دیدند زدند زیر خنده. خانمش هم خندید و جوّ خانه عوض شد. 2️⃣ گاهی که در جلسات از مسائل سیاسی صحبت‌‌‌‌ می‌‌شد و‌‌‌‌ می‌‌گفتم: «یوسف، چرا فلان حرف را زدی؟» با تواضع خاصی‌‌‌‌ می‌‌گفت: «بابا، ما یک ارتشی ساده بودیم، چه‌‌‌‌ می‌‌فهمیم این چیزها را. تو‌‌‌‌ می‌‌دونی به ما بگو.» 3️⃣ روزی برای او یک سخنرانی ترتیب داده شده بود. آمد و گفت که عنوان قائم مقام سپاه پاسداران را به کار نبریم و فقط بگوییم یک برادر پاسدار قصد سخنرانی دارد.‌‌‌‌می‌‌گفت: «نبایستی در سپاه قطب درست کنیم.» 4️⃣ کوچک و بزرگ‌‌‌‌ نمی‌‌شناخت؛ همیشه در سلام گفتن و احوالپرسی پیش قدم بود. 🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq