🦋 💖 وقتی من اشک می‌ریزم 💞 دلم پنجره ی باز می‌خواست؛ نور می‌خواست؛ هوای تازه می‌خواست. 💞 پنجره ی دلم یک جُفت چشم نگران بود و تو اشک را آفریدی که من را به خودت نزدیک تر کنی. 💞 این اشکها کلید آن پنجره ی قفل زده بودند. 💞 احساس می‌کنم درختی در من ریشه دارد؛ درختی که سیراب می‌شود و برگ و بار می‌دهد؛ وقتی که اشک می‌ریزم احساس می‌کنم افکارم دسته ای کبوتر است در قفس تنگی به نام «من». 💞 دسته ای کبوتر که از اسارت من آزاد می‌شود وقتی که من اشک می‌ریزم. 💞 احساس می‌کنم تمام چراغ های دنیا یکی یکی در ذهن تاریکم روشن می‌شوند وقتی که من اشک می‌ریزم. 💞 احساس می‌کنم رودخانه ای در من جاری است. 💞 رودخانه ای که به دریای بزرگ یاد تو می‌ریزد وقتی که من اشک می‌ریزم. 💞 من به تو نزدیک ترم وقتی که اشک می‌ریزم. ✍️ منبع: نشریه باران 🆔 @ShamimeOfoq