کفر مطلق شد شبی ای وای من ایمان من
بی امان تاریک شد سرتاسر دوران من
تند بادِ تلخِ و وهم آلود غم نزدیک شد
با نهیبی تیره گون خم شد قدِ بی جان من
دست هایم را به پستی داده بودم،زود رفت!
بشکند این بی نمک،دستان من دستان من
خو به تنها بودنم کردم شکستم از فراق
جوی خون سیّال شد از چشمه ی چشمان من
من درختِ دوستی را مینشانم دوست کو؟
دوستی که دوست باشد،دوستی همسانِ من
میرود بالا فشارم از فشارِ دردها
میرود پایین و پایین پرچمِ ایمانِ من
✍#محمد_ثاقبی