عشق یک حنجره شور است که تفسیر ندارد عشق یک خواب قشنگ است که تعبیر ندارد مست مستم من از آن روز که هستم پیِ دلدار! عشق میخانه ی دل هاست که تحریر ندارد! ما گرفتار نبردیم میانِ دل و افکار دلمان فاتحِ جنگی ست که شمشیر ندارد هر چه انسان به ریا کرده جهان را شبِ مبهم! عشق یک صبح زلال است که تزویر ندارد هر چه در آینه جستم به نشانی نرسیدم! عشق یک حسِّ درونی ست،که تصویر ندارد عشق زندانِ زلیخاست که آسیب ندارد! عشق زندانِ عجیبی ست که زنجیر ندارد! عشق ما را ز اذان دور نموده ست بدانید! عشق یک نام بزرگ است که تکبیر ندارد! عشق،آری نرسد هیچ زمانی به رسیدن! عشق یک داغ مدام است که تفسیر ندارد هجر،صیاد درنده ست که رگبار به دست است عشق یک آهویِ ناز است که یک تیر ندارد! آه بدنامی مان در همه دنیا شده شهره! عشق،خود کرده ی ماها ست،که تدبیر ندارد! هر چه گفتند شنیدیم ولی هیچ نگفتیم حرفِ مردم جَرَیانی ست که تاثیر ندارد! ✍محمد ثاقبی