《جدا‌ از‌ دیگران،‌ در‌ انزوا،‌ آهسته‌آهسته شدم‌ با‌ خویش‌ هم‌ ناآشنا‌ آهسته‌آهسته 》 سرم‌ با‌ عشق‌ او‌ گرم‌ است‌ و‌ همچون‌ شمع‌ می‌گریم که‌ آبم‌ می‌کنند‌ این‌ غصه‌ها‌ آهسته‌آهسته 《چه‌ در‌ دل‌ دارم‌ از‌ عشقش؟‌ حیا‌ ای‌کاش‌ بگذارد که‌ گویم‌ با‌ لبش‌ این‌ راز‌ را‌ آهسته‌آهسته》 رقیب‌ از‌ من‌ چه‌ با‌ او‌ گفت‌ در‌ خلوت؟‌ نمی‌دانم که‌ آن‌ اهل‌ وفا‌ شد‌ بی‌وفا‌ آهسته‌آهسته 《به‌ من‌ گفته‌ است‌:‌ از‌ هم‌ چند‌ روزی‌ بی‌خبر‌ باشیم همین‌ یعنی‌ جدایی‌؛ منتها‌ آهسته‌آهسته》 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈