ما ازين عشق بہ سامان نرسيديم و گذشت زخم خورديم و بہ درمان نرسيديم و گذشت گفتہ بودند كہ شڪ ، لازمہ ى ايمان است حيف از اين شڪ ، كہ بہ ايمان نرسيديم و گذشت واژہ ها بُغض شد و راهِ گلومان را بست ابر در ابر بہ باران نرسيديم و گذشت گرچہ يك عمر دويديم پیِ خويش ولى گم شديم ، آہ بہ پايان نرسيديم و گذشت رنگ پاييزى درد است همہ باورمان فصل ها رفت و بہ آبان نرسيديم و گذشت خستہ و زخمى و دلگير گذشتيم ازهم ما ازين عشق بہ سامان نرسيديم و گذشت... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌