ميگم دلبر! شبيهِ هواىِ بهار نباش كه تكليفش با خودشم مشخص نيست! صبح اَبره، ظهر آفتابه، عصر بارونه، شب مهتابه. دلبر شبيهِ بهار نباش كه می‌شينه رو مبل دو دقيقه بعد نظرش عوض می‌شه لباس عوض می‌كنه كفش رفتن به پا می‌كنه ده قدم می‌ره جلو شک می‌كنه دوباره برمی‌گرده می‌شينه رو مبل. دلبر يا بمون يا برو! آدم زياد هوا به هوا شه صبح سردىِ ابر رفتن بزنه به تنش ظهر گرمىِ آفتابِ موندن هى سرد و گرم شه قلبش سرما ميخوره ترک برميداره ديگه نمی‌تونه اعتماد كنه به هيچ دوست داشتنى. دلبر نكنه بى اعتمادم كنى به دوست داشتنت؟ بهاره...بهار نباش!☺️🍓