ای دل ز هرچه هست، چه باور کنی چه نه باید کشید دست، چه باور کنی چه نه تا کِی به پای آمدنش صبر می‌کنی؟ دل بُرد و دل نبست ! چه باور کنی چه نه وقتی که رفت، در غمش اشکی نریختم امّا دلم شکست، چه باور کنی چه نه سربسته گویمت سخن ؛ آنکس که دوست بود با دشمنت نشست، چه باور کنی چه نه! حالا مدام شمع بسوزان بر این مزار پروانه مُرده است... چه باور کنی چه نه...