نسیم صبحدم از بوی یار خالی نیست ز بوی گل نفسِ نوبهار خالی نیست یکی است در نظر پاک، توتیا و غبار که هیچ گردی از آن شهسوار خالی نیست درون خانۀ بی سقف روشنی فرش است ز ماه، دیدۀ شب زنده دار خالی نیست سبک مگیر ز جا هیچ استخوانی را که چون صدف ز دُر شاهوار خالی نیست فتاده است ترا رشتۀ نظر کوتاه وگرنه از گل بی خار، خار خالی نیست مرا ز جوهر آیینه شد چنین روشن که هیچ سینه‌ای از خار خار خالی نیست در ابر تیره شکرخند برق پنهانست ز صبحِ وصل شبِ انتظار خالی نیست منم که سوخته صائب مرا ستارۀ بخت وگرنه سینۀ سنگ از شرار خالی نیست