خیالِ زلف تو چون در دلم درآمده باشد دلم چو عرصه‌ی محشر به هم برآمده باشد هلاکِ جذْبه‌ی شوقِ خودم که ناطلبیده چو چشم باز کنم، از درم درآمده باشد کجا به زهرِ سؤالم لبِ جواب گشاید شِکرلبی که به شیر و شکر برآمده باشد خوش آنکه بر سر کوی خودم ببیند و گوید که آن رمیده‌ی ما را چه بر سر آمده باشد؟ به خنجرِ ستمت کنده باد دیده‌ی «شانی» اگر به جز تو کسش در نظر درآمده باشد... @Shere_naab