اي حُسن پرده سوز تو، برقِ نقاب ها
رویِ عرق فشانِ تو، سيلِ حجاب ها
از نقطه های خال تو در هر نظاره ای
بيرون نوشته حرف شناسان، کتاب ها
از انفعال روی تو گلهای شوخ چشم
بر پيرهن فشانده مکرر، گلاب ها
در رشته می کشند گهرهای آبدار
در موج خيز حُسن تو، دامِ سراب ها
افکنده اند در جگرِ سنگ، رخنه ها
از موجِ تازيانه ی حکم تو، آب ها
در مجلس شراب تو از شوق می زنند
پروانه وار، سينه بر آتش، کباب ها
شادم ز پيچ و تاب محبت که می رسد
آخر به زلف، سلسله ی پيچ و تاب ها
از آه ما در انجمن حُسن، می پرد
چون نامه های روز قيامت، نقاب ها
بيداریِ حيات، شود منتهی به مرگ
آرامش است، عاقبتِ اضطراب ها
تسليم شو، وگرنه برای سبکسران
تابيده اند از رگ گردن، طناب ها
صائب به اين خوشم که مرا آزموده اند
شيرين لبان، به باده ی تلخ عِتاب ها...
#صائب_تبریزی🌱
@Shere_naab