بزرگترین زندان جهان...غزه است... که هر روز بوی کباب شده انسانهای رنج کشیده به مشام میرسدو بوی گوشتِ سرخ شده کودکانِ همیشه گرسنه... که هر روز مردمانش یا زیر آوار لِه میشوند یا در چادرها زنده زنده میسوزند... که گروه گروه مردانش را بِرهنه به قتلگاه میبرند و زنان و کودکانش را به جولانگاهِ وَحشت و عذاب... که آزادی و امنیت اهالی مظلومش سالهاست مدفون شده در سیاهچاله های مخوف و هولناکِ دیکتاتوری صهیونیسم ،آنهم مقابلِ چشمِ کور سازمان ملل و گوشِ کرِ شورای امنیت... که زِندانبانش راحت وسطِ سوریه جولان میدهد، کنارِ دستِ جولانی که با قساوت، مجروح وسالم را بدونِ محاکمه به رگبارمیبندد و با خنده،سر، زیرِچَکمه لِه میکند و با کینه، گلو با تیغ میبرد و با خونسردی خانواده را جلوی چشمِ هم شکنجه و زَجرکش میکند و دختران را به تجاوز میبرد وپسران را به مرگ... و نادان مردم سوری که چشم بر این توحش بسته اند و نظامِ ساقط شده را دیکتاتور مینامند و... البته...نادان تر صاحبانِ تفکراتی هستند که شادیِ زود گذر سوری ها را برای‌ خود آرزو میکنند... کور قلب‌هایی سنگ مغزهایی پوسیده