گذر زمان در رقص نور این شهر من چه گردان ماندم. در پی واژه‌ای که خود را معنا کنم. واژه‌ها در این دنیای پر سکوت و تنهایم همچو پیچکی دورم پیچ خوردند. کدام را بچینم تا این حقیقت خاموش را باز‌گو کنم؟ تا کی در جا زدن در گذر این زمان نامعلوم الحال؟ تا کی اسیر این رنگ به رنگ این دنیا شدند؟ تاکی در خلوت غرق شدند؟ بنواز ای جان خفته من، بشکن قفس‌های را و روح سرگردانت را به پرواز در بیاور، پریدن اوج گرفتن همچو عقاب حق تو است. در رقص نور این گذر عمر تو است. انتظار تا کی در این جاده‌ها ؟ قطار زندگی مترو شده است. چشم به هم زدنی می‌گذرد این عمر، زندگی کن! ای دل آشفته‌حالم... زندگی را رنگ آبی بزن هر چقد رنگ سیاه زدند این زندگی را ؛ تو بیخیال رنگ آبی نشو @ShugheParvaz